دلـــــم گرفت و غرورم چکید و باران شد
انیس و مونس دردم لهــــوف و قرآن شد
حرم ... گرفت گلویم ، زبانم عطشان شد
و صبح و شام و غروبم بدون سامان شد
قلم به دست و برایم حماسه در راه است
پر از گلایه پر از استغــــاثه .... در راه است
چو قلب شیعه ز خشمی مهیب پر شرر است
دگر بجای شب شوم نوبت سحر است
که از درون دل خون یاس با خبر است ؟
حریــــم سوره نجم حسین (ع) در خطر است
برای این سخنم استخاره لازم نیست
ز آیه،آیه،به غم استعاره لازم نیسـت
ستاره ای که نمازی نشــــــسته میخواند
دلش شکسته سرودی شـکسته میخواند
و جبرئــــیل امیــــــن را نهفــــــته میخواند
قمـــــر برای ستاره ، "نه خسته" میخواند
دل خطابه عشـــق از بلا چو کــــامل شد
دوباره آیه وحــــی ستــــــاره نــــازل شد
قلم به گوشه دفتر دگر ســـــکون دارد
ولی ز حال غریــــبان به سر جنون دارد
مجاهدانه نویسد چو "یسطــرون" دارد
حمایتی ز خداونـــد و "غالبـــــون" دارد
بدون خون قلم از "فی البطون ، جنون" تا کی؟!
به انتظار صــــلای "یـــجاهـــدون" تا کی؟!
پر از کنایه شد از استـــعاره لبریـــــــز است
و خون بجای دواتــش نشسته سرریز است
نوشت "زینـــب" و این بند غم بلا خیز است
و بند هستی شعرش به روی این میز است
در انتظـــار نگاهــــم ... سمـــات میخوانم
درون صحــــن تو از خاطـــرات میــخوانم :
کشید دست مرا زینت کساء ... رفتم
کریم بود و من از مشـــهد الرضا رفتم
مدافعانه به سوی حـــــریـــم ها رفتم
و در میانه راهم به کــــــــــــربلا رفتم
رجـــــا رجــــا به امید رسیـــدنت دارم
رسیدنــی به حرم بهـــر دیدنـــت دارم
"از آسمان نگاهـــــت ستاره میخواهم"
برای این دلِ دلبســته چـاره میخواهم
و خانه ، گوشه صحنت اجاره میخواهم
گمان کنم که تو را با اشـــاره میخواهم :
سکوت و اشک و کنایه اشاره هایم بود
سجود آخر ماتم نشانهء غم بود
"قلم"