در مـیـان بـرادران تـنـی
وسط کوچه های سینه زنی
ذکر من زیر لب و یا عَلَنی :
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
در قـیـام و قـعـود می گویم
در پس هر سجود می گویم
تـا مـقـام شـهـود می گویم
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
عاشقم ، شوق خواستن دارم
جان نثارم ، سـری به تن دارم
نفرت از واژه ای چو "لَن" دارم
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
درد هایم ببین که حل شده است
عشق من با تو لم لیزل شده است
مرگ شیرین تر از عسل شده است
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
آسمان دلم دوباره گریست
علت قطره های باران چیست ؟!
مرگ من کم تر از شهادت نیست
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
شیعه من ... مقتدا تو ... مولا تو
من نمیخواهم از تو ... الّا "تو"
من که رویم سیاه ...
امّا ... تو _
گفته بودی "فَمَنْ یَمُتْ یَرنَی"
"قلم"